این روزها پر از تب مولا کجاییام
اما هنوز کوفهای از بی وفاییام
ای زخمی از دوروئی من! دوست دارمت
در گیر و دار تیرگی و روشناییام
گم کرده ام مسیر تو را در غبار شهر
اما اسیر توست دل روستاییام
گفتند کربلای زمینی… نیامدم
حالا که راه بسته شده من هواییام
این بار چندم است که تا مرز آمدم
آه از شکسته بالی و بی دست و پاییام…
پلکم که گرم میشود از خواب میپرم
با سرفه های همسفر شیمیاییام
آوردهام بضاعت مزجاه قوم را
انگشتر “عزیز”م و تسبیح داییام
آوردهام پناه به شش گوشه ی غمت
برگشتهام به اصلیت نینواییام
دستت همیشه روی سر ما پیاده هاست
این اربعین به لطف خدا کربلاییام
شعر از سرم پرید… دلم پیش موکب است
این بار چندم است که یخ کرد چاییام
اینجا کسی نیست نام شاعر را اصلاح کند؟
اسم شاعر مشکل داره؟
سلام. این شعر از آقای حسن بیاتانی است.