بسم الله الرحمن الرحیم
تیر ۵۲۴ بودیم که یک چادری را دیدیم که کالسکههای بچه را مجانی و رایگان تعمیر و اصلاح میکردند و یک پیرمرد ایرانی دیدیم که در این مسیر از این صحنه عکس میگرفت و اشکانش جاری شد و الآن میرویم برای مصاحبه. سلام حاج آقا.
ـ سلام.
ـ حال شما خوب است؟
ـ متشکر.
ـ اسم شریفتان را به ما میگویید؟
ـ من اسماعیل فرامرزی هستم.
ـ شغلتان چی است؟
ـ من شغلم کار آزاد است.
ـ حاج آقا من دیدم الآن جلوی این چادری که این کالسکههای بچه را مجانی تعمیر میکردند هم عکس گرفتید و هم دلتان شکست و اشکتان جاری شد؟ سفر چندم است که میآیید پیادهروی؟
ـ پیاده روی امسال سفر اولم است ولی کربلا چندین بار آمدم.
ـ از کجا آمدی؟
ـ از تهران.
ـ چندسالتان است؟
ـ من متولد ۲۴ هستم.
ـ انفرادی آمدید حاج آقا؟
ـ نه با یکسری از بچهها آمدیم.
ـ با قصهی پیادهروی اربعین از چه سالی آشنا شدید؟
ـ از چند سال قبل که بچهها و جوانها آمدند و شروع کردند البته من اربعین آمدم تا به حال کربلا ولی پیاده نیامدم که با ماشین آمده بودیم.
ـ پس این صحنهها را قبل دیده بودید؟
ـ بله دیده بودم.
ـ حالا امسال که آمدید پیادهروی و این حس و حالی که دارید و از نزدیک میبینید با آن چیزی که قبلاً تصورش را میکردید چه فرقهایی دارد؟
ببینید الآن آدم در اینها یک چیزهایی هست که تا نبیند شاید اصلاً باورش نشود یعنی مثلاً میخواهند فیلمبرداری کنند و فیلم نشان بدهند، این فیلم آیا این عظمت این جمعیت و مسئلهی یک روز و دو روز نیست که این جمعیت ۱۵ روز است مثل سیل دارند میآیند که از ۱۵ روز به اربعین مانده شلوغ میشود تا اربعین، شما نگاه کنید که بچه و بزرگ و زن و مرد، اصلاً این بچهای که الآن در کالسکه با مادرش دارد میآید و این بچهای که در بغل مادرش است و دارد میآید، فردا این بچه آیا مگر یادش میرود؟ این به صورت خاطره و به صورت یک نوار در سینهی این بچه ثبت و ضبط نمیشود؟ چطوری اینها را میخواهند از بین ببرند؟ این بچه از حالا دارد اینها را میبیند و هر سال هم با عظمت و شکوه و جلال بیشتر. کجای دنیا سابقه دارد که یک همچین جمعیتی را بدون حمایت دولت و بدون هیچ کمکی از دولت بگیرند به بهترین شکل و به بهترین نحو ، با عزت و آبرو و با بزرگی و خوبی این جمعیت را خود مردم اداره میکنند و خودشان هم جمع میکنند و میروند هر کدام سمت شهر خودشان، کجای دنیا یک همچین چیزی سابقه دارد بدون اینکه تحمیلی به دولت بشود تازه درآمدی هم برای دولتشان ایجاد میشود. این چیزی نیست مگر اینکه نظر آقا امام زمان و آقا امام حسین و همهی اینهاست. آخه این سیل جمعیت ۱۵ روز کجا هستند؟ صد کیلومتر است این راه، و این یکی از راههایی است که به کربلا میرسد و اطراف کربلا راههای دیگری هم هست که آنها به نسبت کمتر ولی آنها هم همین وضع است.
ـ حاج آقا خیلی سخت است میان تمام این شور و شعورهایی که آدم اینجا میبیند یک صحنه را انتخاب کند، همین صحنهی آخر شما را به هم ریخت ولی از دیروز که راه افتادید اگر بخواهید بگویید قشنگترین صحنهای که دیدید چی بوده میتوانید بگویید؟
ـ همهاش قشنگ است، کدامش را میخواهید انتخاب کنید، این تعمیرکار کالسکهی بچه را میخواهی انتخاب کنی یا آنکه ۱۰ تا وان حمام به هم چسبانده و آب گرم دارد میریزد و کفش و جوراب زائر را از پایشان در میآورد و آب گرم در این وانها هست و پای زائر را ماساژ میدهد و بعد میبرند در این چادرهایشان و پای زائر را ماساژ میدهند و دوا میکنند و کفشش را واکس میزنند و لباسش را میدوزند، همهی اینها با عشق و علاقه است یعنی اگر عشق و علاقه نباشد هیچ کدام اینها چون همهشان از ته دل انجام میدهند، بچهی کوچولوی ۵ ـ ۶ ساله اینکه کاری از آن برنمیآید میبینید که یک شیشهی عطر دستش گرفته و یک کناری ایستاده و مردم که رد میشوند این عطر میزند به لباس مردم، این بچه انقدر از دستش برمیآید، ببینید اینها چطوری میخواهد از بین برود؟ من به خدا نمیدانم آدم هر کدامش را که میبیند، میبیند همهاش در جایگاه خودش درست است و هیچ کدام اینها تصنعی نیست و همهشان از ته دل است.
در یکی از این موکبها میبینید که برق قطع و وصل میشود و یک وقتی برق میرود و برق محلی روشن میشود، برق دولتی رفت تا بیایند برق محلی را روشن بکنند تاریک شده بود و من داشتم بند کفشم را میبستم و حالا شما نگاه کنید که ببینید اینها مواظب حتی کوچکترین حرکت زائر یعنی رفاه و آسایش کوچک در جاهای کوچک زائر هم هستند، من داشتم بند کفشم را میبستم که تاریک بود و من داشتم با این بند کفشم ور میرفتم و یکدفعه دیدم یک نور چراغی افتاد بالای سر من و روی کفش من و نگاه کردم که این بندهی خدا با موبایلش روی کفش من را دارد روشن میکند که من چشمم ببیند و بند کفشم را ببندم، آیا کسی به این گفته است که تو برو این کار را بکن؟ آیا غیر از عشق و علاقه چیزی هست؟ نمیشود که انتخاب بکنی و بگویی که یک جایش اینطوری بوده است که همهاش یکی است و همهاش در جایگاه خودش است و در جایگاه خودش همهی اینها خاطره است و بهترین خاطره است.
ـ حاج آقا ما جوانترها شاید الآن از دیروز که ما خودمان هم که راه افتادیم یکخورده بعضی جاها خسته بشویم و کم بیاوریم از لحاظ توان جسمی، شما از دیروز که آمدید خسته نشدید؟
ـ نه تا به حال هیچ احساس، اینکه حالا بگویم خسته نشدم که شاید اغراق باشد و درست نباشد، ولی آخه در مقابل کی؟ خسته یعنی چی؟
ـ یعنی شما میخواهید بفرمایید وقتی این صحنهها را میبینید آدم انرژی میگیرد.
ـ آدم انرژی میگیرد، اصلاً آدم خودش خجالت میکشد که بابا این زن را نگاه میکنی که بچه بغلش است و خود آن زن ۵۰ کیلو هیکلش نیست و یکدانه بچه را هم بغل کرده است و میخواهد صد کیلومتر را با این بچه به بغل برود که یکدانه بچه بغل شوهر هست و یکی هم بغل زن است که همهمان زیاد دیدیم در این مسیر، اینها چطوری است؟ اینها را با چه حساب کتابی ، با هیچ دو دوتا چهارتایی این مسئله جور در میآِید؟ یکی دو کیلومتر که نیست و هیچ نیست مگر عشق به امام حسین.
ـ اگر برگردید ایران، هم دوستان خودتان و هم جوانتر برای انتقال این شور و شعور حسینی که با عقلانیت کامل همراه است چکار میکنید؟
ـ خیلی کارها میشود کرد و من همین چیزهایی که میبینم تعریف میکنم یا همین فیلمهایی که برداشتم با موبایلم اینها را یکی یکی بگذارم برایشان و در مورد اینها توضیح بدهم.
ـ پس شما با موبایلتان هم فیلم گرفتید؟
ـ بله با این موبایلم بعضی صحنههایی که میبینم فیلم میگیرم و آنجا میتوانم این را فرض کنید این فیلمش را که میگذارم توضیحش را بدهم این کار را میتوانم بکنم.
ـ اجرتان با اباعبدالله.
ـ ما را دعا کنید حاج آقا؟
ـ همهمان احتیاج داریم به دعا، خدا انشاءالله که همه را عاقبت بخیر بکند و عشق امام حسین را در راه درستش از ما نگیرد و بدانیم که امام حسین برای چه هدفی قیام کرد و به چه هدفی شهید شد و ما را بر آن هدفش همیشه راسخ و پایدار بدارد.
ـ ممنونم حاج آقا.
مصاحبه از: روح الله کرمی راد
دیدگاه بگذارید