?| تجربیات سفر اربعین / بخش شصت و چهار
?| شروع پیاده روی
?| توصیف خدمات موکبها
به خوبی معلوم نیست آیا انتقال احساس به دیگران، اساسا امکان پذیر است یا محال؟ پاسخ دادن به این سوال بسیار دشوار است. گویا باید گفت انتقال کامل احساس از طریق زبان و قلم و فیلم و عکس و توصیف و تبیین امکانناپذیر است؛ اما به هر حال و بیتردید بخشی از آن را از طریق این ابزارهای پرلکنت میتوان انتقال داد و اگر این اعتقاد نمیبود اکنون قلم در دستان نمیگردید.
صحنههای شگفتی که در این مسیر نورانی ملاحظه میشود همه تحت شمول این قاعده نه قابل توصیف است و نه قابل کتمان. پس به اندازه وسع خود از آن یاد میکنیم:
تقریبا از آغاز ماه صفر یعنی بیست روز پیش از اربعین، موکبها ـ همان هیأتهایی که پذیرایی و خدمت زوار ابا عبدالله را رقم میزنند ـ امکانات و اقلام مورد نیاز را برای استقبال بزرگ آماده میسازند. چادرها را به پا میکنند. مواد غذایی، ظرف، رختخواب، تجهیزات و امکانات را گرد میآورند. به نظر میرسد این مردم مهربان، دارایی خود را در طول سال جمع میکنند تا در این چند روزه به پای زائران عاشق حسین قربانی سازند.
همان گونه که زائران کربلا در این چند روز از تعلقات مادی دست میشویند و به گرد حرم یار میآیند، این میزبانان مخلص نیز از مال و دارایی و توان خود در این ایام دل برمیکنند و همه را در طبق اخلاص به ساحت ارباب تقدیم میدارند.
این جمعیت دهها میلیونی را برای چندین روز آب و غذا دادن و رسیدگی کردن، و مشقت سفر پیاده را از دوش آنان کاستن همتی فراز میخواهد و بیش از آن عشقی خالصانه. چیزی که تا نبینی باورش نمیکنی. ببینی هم …
جالب بلکه شگفت این که حضور امکانات دولتی در این میان بسیار نامحسوس و اندک است. جز تأمین آب این موکبها که با تانکرهای بزرگ صورت میگیرد و برخی از ایستگاههای درمانی و یکی دو پست امداد و آتش نشانی هیچ امکان دولتی دیگری به چشم نمیآید. به وضوح مشهود است که اگر این مقدار همکاری نهادهای دولتی هم نمیبود کار میهماننوازی و خدمترسانی این جمعیت میلیونی بدون هیچ اختلالی توسط همین مردم پیش میرفت.
تأمین مکان استراحت چه چادر و چه ساختمانها، همراه با امکانات بهداشتی، آب گرم، رختخواب، تشک، پتو و بالش برای این همه زائر کمترین خدمتی است که فراهم آوردهاند.
انواع پذیرایی در ایستگاههای صلواتی حیرتآور است؛
وعدههای متعدد غذا: انواع پلو و خورش، لقمههای نان و کباب، بریانی، لوبیا، حلیم، عدسی، غذاهای محلی، آش، فرنی، …
انواع نوشیدنی از آب خنک، چای شیرین، شربت، قهوه، آبمیوه، نوشابه و … که نوعا با اصرار و التماس پیش روی زائر قرار میگیرد.
میوههای رنگارنگ که در طول مسیر به زائران عرضه میشود: نارنگی، پرتقال، موز، سیب، …
سینیهای بزرگ خرما در فواصل بسیار کوتاه در میانه مسیر که نوعا با ارده و گاه با کنجد طعم گرفته و انرژی زائر را ترمیم میسازد.
گونههای متنوع تنقلات: از بیسکویت، کیک، چیپس، شکلات، آب نبات چوبی، نقل، و … که برای کودکان لذتبخش و شیرین است، خستگی آنان را میزداید و تبسم آنان را میگشاید. همچنین سیگار برای بزرگترها …
دام هایی از گوسفند و گاو و شتر که منتظرند تا پیش پای زائران ارباب قربانی شوند و بخشی از نیاز غذایی آنان را با افتخار فراهم آوردند، نانواییهای میان راه که نان مورد نیاز زائران را طبخ و تأمین میکنند.
همه انواع مایحتاج مانند تسبیح، عطر و ادکلن، جوراب و دمپایی و شارژر موبایل، سه راهی برق و نیز لوازم بهداشتی و درمانی از قرص و دارو، مراکز درمانی، دستمال کاغذی، …
علاوه بر این ایستگاههای اتصال مجانی و خدمات تلفنی، ایستگاههای ارشاد التائهین (راهنمایی گمشدگان)، دکههای اسکافی (یعنی تعمیر کفش و کیف) و نیز اقلام فرهنگی مانند اطلاعیهها، برگههای مسائل شرعی، ادعیه، خصوصا زیارت اربعین .. بر حیرت تو میافزاید.
همه خدماتی که در حق تو میشود تو را شرمنده میکند اما شاید آن زمان که پیرمرد کهنسال ظرف آبی در دست گرفته و با اصرار پیش از غذا بر دستان تو آب میریزد از همه بیشتر وجود تو را منفعل میسازد. …
این خادمان پاکدل برای خدمت به زوار ارباب از هم سبقت میگیرند و هر یک به دنبال خدمتی تازه و یا طرحی نو میگردند. یکی میپرسد در طول مسیر چه غذایی نخوردهاید تا برایتان تهیه کنیم؟
در میان این خادمان، عالمان جلیل القدری که با لباس مقدس روحانیت به خدمت افتخار میکردند از جلوههای بس دیدنی بود و نیز کودکان عاشقی که به تأسی از بزرگترهای خود آب و چای و دستمال و برگههای دعا و اقلام فرهنگی توزیع میکردند و پیرمردان چروکیده کهنسالی که به اصرار پیش روی تو خم میشدند و با پذیرایی آب و میوه و غذا عرض ارادت میکردند.
در این مسیر نور تقریبا هر چه اراده کنی همان لحظه برای تو آماده است. مانند بهشت …
تشنه میشوی نگاهت را اندکی بچرخان میز آب را میبینی یا سقایی که با ظرف آبی به اصرار از تو میخواهد افتخار این خدمت را به او بدهی. گرسنهای؟ انواع مطاعم و خوراکیها برای تو آماده است. کودکت گریه میکند؟ انواع خوراکیها و تنقلات مییابی. هرجا که اراده کنی چای و قهوه هست. خستهای؟ هر جا نیاز به استراحت داری در کنار مسیر صندلی و گاه مبل میبینی. چادرهایی برای خوابیدن و سرویس بهداشتی نیز …
همه چیز در اختیار … همه چیز در دسترس …
دوستی دیرین را پس از چند سال در میانه راه دیدم. گفتم چه جای خوبی و چه ملاقات جانفزایی. کاش در بهشت نیز باهم باشیم. گفت: مگر بهشت جز همین جاست؟ راست میگفت. مگر بهشت جز کوی حسین ع است و مگر چه کسی بهشت را بیحسین تقاضا دارد؟! …
از جلوههای دیگر این سفر مردم مهماننواز عاشقی هستند که از روستاهای اطراف به مسیر اصلی راهپیمایی میآیند و با اصرار زائدالوصفی تقاضا میکنند شام را مهمان آنان باشی و شب را در منزل آنان بگذرانی و منزل آنان را به نور قدمهای زائران حسینی متبرک و منور گردانی، آنگاه انواع اسباب پذیرایی با عشق و شور برای تو تهیه کردهاند؛ از غذا و رختخواب و آب گرم برای حمام و حوله و … که انگشت حیرت تو را بی اختیار به سوی دندان میبرد و چشمان تو را از شدت شگفتی خیره و اشکبار میسازد.
نزدیک کربلا که میرسی مقداری از تراکم این خدمات در جاده کم میشود. دو احتمال برای این حکایت وجود دارد. یکی این که جمعیت انبوه زائران لحظه به لحظه رو به ازدیاد رفته و خدمترسانی دشوارتر شده است. دوم این که تقریبا از نیمه راه رفت و آمد ماشینهای خصوصی ممنوع شده و جاده مجاور تنها در اختیار تریلیهای ۱۸ چرخ عظیمالجثهای است که با کانتینرهای بزرگ جابجایی مسافران را بر عهده دارند. در این شرایط آوردن تدارکات مورد نیاز جز از بیراهه غیرممکن به نظر میرسد. تدابیر امنیتی هم این موضوع را دشوارتر میکند.
در میان این خدمات از همه زیباتر و شیرینتر میهماننوازان مخلص و مهربانی که زائر کوفته و رنجیده را به دستان عاشق خود مشت و مال میدهند یا بدن خسته و پاهای پر آبله آنان را مرهم مینهند و به زبان لطف دلجویی و رسیدگی میکنند. ماساژ و مشت و مال، کوفتگی حاصل از این راهپیمایی طولانی را به خوبی از بین میبرد و طراوتی وصف ناشدنی برایت پدید میآورد و آلام و تعب تو را میزداید.
گویا بیاختیار به خود میگویی این جمعیت خسته و بیرمق که توان حرکت خود را از عشق به حسین ع به دست آورده است در میان راه نه تازیانه خورده و نه بر خار مغیلان گذشته و نه بر شتر بدون کجاوه و عماری سوار شده و نه اندامش به زیر غل و زنجیر، بیحائل بر پشم خشن شتر ساییده و نه دشنام و ناسزا و سخن درشت شنیده و تحقیر شده و نه آتش از بام بر سر و روی او باریده است.
آن وقت به یاد کاروان سوگوار زینب و سجاد میافتی که ای کاش کسی دست و پای مجروح آنان را مرهم مینهاد و کوفتگی سفر سخت آنان را میگرفت و کسری از این لطف سرشار و از این هزار مهربانی نصیبشان میساخت …
قسمتی از مقاله استاد عزیزم محمد عالم زاده نوری به نام اربعین، کانون حیات تاریخ ( به قسمت مقالات و یا خاطرات سایت مراجعه کنید)
? تجربیات پر کاربرد سفر اربعین ? برای مسافرین اربعینتون ارسال کنید.
محمد عالم زاده نوری
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
✅ موکب اربعین حسینی
دیدگاه بگذارید