راننده ی خادم
شب شده است و ما همچنان در راهیم. تابلویی که بچه ها در مرز مهران دیده بودند و فاصله تا نجف را حدود ۱۷۰ کیلومتر مشخص کرده بود باعث شده بود که انتظارمان از این سفر بسیار کوتاه باشد. اما هم اطلاعات غلط بود و هم حجم جمعیت راهی نجف بسیار و ما همچنان در راه بودیم.
راننده ی عراقی ما داره با یکی از بچه های اتوبوس صحبت می کنه و دوست ما هم با عربی شکسته بسته ای با او حرف می زنه می روم کنارشان تا ببینم از چه صحبت می کنند. عاشق ایران است و زائران ایرانی را مجانی جابه جا می کتد. از این صحبت می کند که « شیعه مظلوم است ما شیعه ایم شما شیعه اید شیعه مظلوم است »
به سیطره ای می رسیم و مانیفست گروهمان را طلب می کنند. دوست ما بلند می شود و آقای زارع که مسئول مانیفست ماست جای او را می گیرد. دوستان از راننده خواسته بودند که مداحی ای پخش کند و او نیز گفته بود اگر فلش یا رم موبایل دارید بدهید تا پخش کنم و مداحی های رم موبایل یکی از همسفران در حال پخش بود.
چند تا بچه ها که جلو نشسته اند هی می گن صدای مداحی را کم و زیاد کنه! آخرش هم می گن خلاص! یعنی خاموش کن! خاموشش که می کنه می گن احسنت! مرحبا!
راننده ناراحت می شه و روش را می کنه به بچه ها و کلی براشون حرف می زنه! من البته عربی ام هم خیلی خوب نیست!
اما کلیت حرفش این است :
من راننده ام! لا معلم! اما زیارت حسین(ع) مانند زیارت کعبه و بلکه بالاتر است؛ آداب دارد! توی این راه مسخره بازی نداریم، خنده نداریم،شیعه در محضر مولایش نمی خندد…
آداب زیارت کربلا وضو با آب فرات است….
من ۹ بچه دارم (اسمشان را می گوید که اکثرشان دخترند ) و همه پیاده عازم کربلا هستند در پناه خدا!
و من خودم هم ماشین م را می گذارم و پیاده به کربلا می روم ….
این راننده خودش یک مستند بود. اما آخرش آقای زارع که از کار بچه ها ناراحت شده بود و تذکر راننده باعث شده بود بهش بربخورد نگذاشت بیشتر از این آن جا باشم و ما فرستاد بشینیم سرجامون!
دیدگاه بگذارید