هر لحظه داریم به کرببلا نزدیک تر می شویم. ماشینهای نظامی به تعداد زیاد در حال رفتن به سمت کربلا هستند تا جمعیت را از کربلا تخلیه کنند. هر چه نگاه می کنیم فقط نفربرهای عراقی است.
داریم به سمت منزل جمال ستار می رویم که میزبان دوستان است.
ستون ۱۲۷۶ روی هر ستون یک صفحه از قرآن هم نصب شده است. سوره کوثر را می بینم یعنی صفحات اخر قرآن است. سوره مسد یعنی صفحه آخر قرآن مانده است. ستون ها
صدای پای زائرین ابی عبدالله شنیدنی است مرد کودک همه و همه دارند خود را کشان کشان به سمت کربلا می رسانند. همه یک دل، یک شکل و یک نفس به سمت مراد خودشون در حرکت هستند.
در ایام عادی مردم عراق از نیروهای نظامی خیلی حساب می برند. وقتی از دور یک سرباز جزء عراقی یک علامت به معنای ایست به یک ماشین بدهد آن ماشین در جا می ایستد. اما الان در این زمان قضیه فرق می کند. سربازان مشغول آب دادن، چای دادن و شستن استکان ها بودند.
در این ایام زندگی فرق می کند و همه معادلات تفاوت می کند. هیچ چیز حالت عادی ندارد. در کشور ما هنگامی که محرم می شود، سبک زندگی مردم تفاوت می کند. برنامه مردم تغییر می کند. اوضاع کاملا از حالت عادی بیرون می آید. فردی که روزانه به محل کار می رفت و سپس خرید می کرد و به خانه یا مهمانی می رفت، دیگر در این ایام برنامه صبح و ظهر و یا شبش تغییر اساسی کرده و از روال عادی بیرون آمده. این تغییر سبک زندگی در کشور عراق و در میان مردم خیلی وسعت دارد. همه برنامه های زندگی تحت الشعاع پیاده روی اربعین است. ادارات به مردم به راحتی مرخصی می دهند، مدارس به راحتی به دانش آموزان اجازه می دهند، مردم به صورت خانوادگی به این همایش عظیم می آیند و با هم چندین روز با شوق و ذوق و هدف واحد پیاده روی می کنند. کسانی که به فکر برپایی موکب هستند برای برپایی آن و مقدمات پذیرایی از چند ماه قبل اقدام می کنند. از جمع آوری هیزم گرفته تا پس انداز پول برای خرج و مخارج و … .
از این جا تا حرم حدود ۱۲ کیلومتر راه است. تمام افرادی که می خواهند به نجف بروند باید تا این جا را پیاده بیایند.
کسی در این جا فکر نمی کند که فردا چه می شود غذا چه می شود فقط و فقط به یک چیز فکر می کنند و آن هم به امام حسین علیه السلام است.
حیدر می گفت : گویا همه این مردم برای خود یک ماشین دربست گرفته اند که این چنین با خیال راحت به زیارت می روند. ماشینی که به راحتی آنان را به خانه شان برمی گرداند. در حالی که همه این افراد برای برگشت مشکل جدی دارند. حداقل این که باید حدود ۱۰-۱۵ کیلومتر پیاده بیایند تا به گاراژ برسند. اینان دلشان را به امامشان سپرده اند. وقتی دل را به امامت بسپاری همین می شود.
سال گذشته من گفتم خدایا می شود که من سال آینده هم این جا بیایم؟
این فکر یک خوبی و یک بدی دارد. بدی آن این است که انسان از این نعمتی که در آن است غافل می شود و قدر آن را نمی داند و خوبی آن این است که این جا این قدر خوبی و رحمت و نعمت و برکت است که انسان طمع می کند و نمی خواهد تا عمر دارد از این نعمت محروم شود. حرف آخر را حیدر زد: خدایا اگر این زیارت زیارت آخرمان است این زیارت را از ما قبول کن و اگر این زیارت زیارت آخرمان نیست این زیارت را قبول و سال های دیگر هم نصیب ما کن.
همین طور که می رفتیم نظاره گر اطراف بودیم که چیزهایی را که نمونه اش را تا بحال ندیده ایم را با حظ وافر ببینیم و لذت ببریم. یک لذت معنوی. رفتارهای همراه با عطوفت که فراوان است، چهره هایی معصوم، کودکانی ضعیف اما جدی و استوار، گاهی اوقات چشممان به نوشته های اطراف می خورد که برای خود حکایتی دارد و هر کدام از دلی برخاسته.
ترجمه یک شعر زیبا که در مسیر به چشم می خورد را برایتان می نویسم:
دوست دارم زمین شوم زیر پایت
تا هر روز زوار امام حسین روی من پا بگذارند
امام حسین را نشستند عجیب نیست
نور خدا نیازی ندارد که با آن شسته شود
محمد رضا کریمی/ زمستان ۱۳۸۹ / اربعین ۱۴۳۲
خبرنگار موکب اربعین حسینی
منبع: اربعین حسینی http://arbaeen.net/
انتشار مطالب فقط با ذکر منبع مجاز می باشد
دیدگاه بگذارید