– بسم الله الرحمن الرحیم رسیدیم تیر ۵۰۱ یا ۵۰۲ روز ۱۷ صفر ساعت ۱۰ صبح مسیر نجف به کربلا، برادر خودت را معرفی کن و بگو از کجا آمدی؟
ـ بسم الله الرحمن الرحیم محسن ملت هستم از اصفهان آمدم و دانشجوی دانشگاه اراک هم هستم در مقطع ارشد.
ـ با کدام کاروان آمدید؟
ـ کاروان راهیان کربلا.
ـ چطوری با این کاروان آشنا شدید؟
ـ ما از اینترنت آشنا شدیم.
ـ قصد سفر داشتی یا همینطوری گذری؟
ـ نه به قصد سفر سرچ کردیم و با آن آشنا شدیم.
ـ قبل از سفر اربعین در اینترنت جستجویی داشتید؟
ـ داشتم ولی خیلی به نتیجهی منسجمی نرسیدم متأسفانه و الآن دیدههایم خیلی کاملتر از آن چیزی است که در اینترنت دیده بودم.
ـ از چه سالی با پیادهروی اربعین آشنا شدید؟
ـ تقریباً دو سالی هست ولی به این منظمی فکر نمیکردم که باشد.
ـ کسی برای شما تعریف کرده بود یا تصویری دیده بودید؟
ـ از دوستان که دهان به دهان صحبت کرده بودند.
ـ پس سفر اولت است که داری پیاده روی میایی درست است؟
ـ بله، سفر اول پیادهروی است.
ـ در این دو سال گذشته آن چیزی که در ذهن شما بود و آن تصویری که از این پیادهروی اربعین داشتید با این چیزی که از دیروز تا به حال راه افتادید و دارید در عالم واقع میبینید چه فرقی میکند؟
ـ من اصلاً نمیدانستم که کل این مسیر به این شکل زندگی جریان دارد و این همه شلوغ باشد و راجع به جمعیتش به این شدت فکر نمیکردم باشد و الآن میبینم که الحمدلله هم جمعیت خیلی عالی است و انسجام خیلی خوب است و مردم خیلی شور دارند و هر چقدر هم که تصاویر و نوشتهها آدم از قبل مطالعه داشته باشد ولی با آن چیزی که میبیند از نزدیک خیلی فرق میکند و میگویند که شنیدن کی بود مانند دیدن.
– از دیروز صبح که راه افتادی و الآن حول و حوش تیر ۵۰۹ هستی قشنگترین صحنهای که دیدی چی بوده؟
ـ ما رأیت الا جمیلا، ما غیر از زیبایی چیزی ندیدیم و همهی صحنهها قشنگ است ولی جالبترین چیزی که هست من با دوستان صحبت بود و عرض کردم در این دنیایی که همه چیز مادیات شده اینطوری ببینید یک جماعت خیلی زیادی بدون اینکه طلب مادیات بکنند و بدون اینکه اصلاً ما به ازای مادی بخواهند در ازای کارشان خیلی قشنگ خدمت میکنند و روابط اجتماعی فوقالعاده قوی و همه به هم احترام میگذارند و یک شعاری نوشته بود، نوشته بود که خدمت الزوار الحسین شرف لنا که واقعاً اگر همه به این جمله در طول سال فکر بکنند که زندگی حسینی باشد و همه چیز در مسیر امام حسین باشد واقعاً عالی است و همه چیز زیباست.
ـ فرمودی که از همین شعار شور و شعور حسینی توأم برمیآید که اینها هم شور را دارند و هم شعور وقتی که میگوید شرف لنا، خدمت شما عرض کنم که ما به عنوان یک ایرانی که در این صحنه توفیق کمی داریم برای موکب زدن و خدمتگزاری شاید معدود ایرانیهایی موکب دارند ولی اکثر ماها این امکان را نداریم، شما به عنوان یک دانشجو چه رسالتی برای خودت قائلی بعد از این سفر چکار میخواهی بکنی برای انتقال این شور و شعور حسینی؟
ـ در وحلهی اول همین حضور خیلی خوب است، حضوری که حالا ما متأسفانه ما ایرانیها یک مقدار این چند سال اخیر فقط این سعادت نصیبمان میشود و انشاءالله سال به سال بیشتر بشود که اولیاش همین حضور است و در مرحلهی بعدی هم انشاءالله همین زواری که از اینجا میروند آن شور را با خودشان نگه داشته باشند و از شعورش که نصیبشان شده با مردم صورت به صورت و دهان به دهان بگویند و هر کسی به هر قدری که در توانش هست این فرهنگ را اشاعه بدهد، این فرهنگ خوبی که الحمدلله دارد جا میافتد که اینها انشاءالله مقدمهی ظهور باشد و فقط باید تبلیغات کرد در محافل و مجالس در همهی اینها صحبت بشود و تبلیغ بشود و عزیزانی که نیامدند یک دیدی پیدا کنند که آنهایی که نیامدند انشاءالله سالهای آینده بیایند و در مجموع کاری که از دست من به عنوان یک دانشجو برمیاید در محیط کار، تحصیل، مسجد، محله، خانه و فامیل صحبت کنم و از چیزی که دیدم بگویم برای افرادی که ندیدند و تجربهاش را نداشتند.
ـ ما هم میخواهیم از سؤالات کلیشهای پرهیز کنیم، مثلاً شاید یکی از سؤالاتی که خیلی جاها میگویند پیامتان برای جوانها چی است؟ پیام نه، حرف دلت در این لحظات از صبح که راه افتادی که الآن ۴ ساعت است که داری پیاده میآیی، اگر آن دوستانت که الآن اینجا نیستند همین الآن حرفت را بشنوند چی به آنها میگویی؟
ـ صبح خدمت یکی از علما بودیم در حین صرف صبحانه که یک حرف قشنگی زدند و گفتند که شما در این مسیر پیادهروی اگر یک قدمش را به نیّت خودت بیایی ضرر کردی، از پیغمبر گرفته و چهارده معصوم و علما و شهدایی که نتوانستند بیایند، حاج حسین، شهید همّت، شهید باکری، شهید زینالدین، جای همهشان خالی است. پدر و مادرهایشان و همهی آنهایی که میخواهند بیایند کربلا را ببینند و از دست رفتههایمان، پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگمان و همهی آنهایی که عشقش را داشتند بیایند به یاد همهی اینها باشیم و به یاد دوستانمان باشیم که تنها چیزی که میتوانم بگویم همین است.
ـ چیزی که میگویی این است که درست است که اینجا نیستند ولی به یادشان هستیم و هر گامی که برمیداریم به نیت آنها بردارید.
ـ هر قدمش را هدیه کنیم به یکی از علما، مرحوم آیتالله بهجت و همهی آنهایی که گردن ما حق دارند، شهید عماد مقنیه و همه و همهی شهدا و عرفا و صالحین که انشاءالله ما هم با آنها محشور بشویم.
ـ یک حدیثی در این مسیر پیادهروی خیلی جلب توجه کرده باشد و شما دیده باشید، یک نوشتهی مکتوب حالا هر چی، چی هست که بخواهی به ما بگویی؟
ـ والله میگویم قشنگترین چیزی که دیدم همین ارادت و محبت این مردم عراق بود که واقعاً مثل مردم خود ما منتهی حالا اینها محبتشان خیلی دلچسب و خالص است و آدم میبیند و همین جملهای که نوشته بود خدمت به زوار امام حسین شرف و افتخار ماست و واقعاً یک بچه وقتی که از بچگی همچین جملاتی را ببیند و با یک همچین جملاتی بزرگ بشود تا آخر عمرش بیمه است و شرفش میگوید نوکری امام حسین است. عزیزی در مجلس امام حسین میگفت که انشاءالله برویم بقیع عملگی، حرف قشنگی زد و یک عزیز دیگری بلند شد و گفت که آقا شما دکتری، عملگی که آخه شأن شما نیست؟ گفت عملگی حضرت برای من پادشاهی است. اگر همچین فرهنگی جا بیفتد و اگر ما این را در نظر داشته باشیم خیلی از مشکلاتمان حل است و انشاءالله همه تمام اینهایی که اینجا هستند خادمهای امام حسین، امام حسین شفاعتشان را بکند و نظر داشته باشد به آنها.
ـ انشاءالله، ممنون دست شما درد نکند.
ـ مؤید باشید.
مصاحبه از: روح الله کرمی راد
خسته نباشید برادر روح الله،خاطرات خوب سفر زنده شد.