اگر عصر امروز را، عصر جست وجو بنامیم، سخنی به گزاف نگفته ایم. سرخوردگی انسان از چرخ دنده های زندگی بی روح ماشینی، بحران های اجتماعی، جنگ ها، نابسامانی های اقتصادی، حرکت بی رحم استعمار کهن و نو، بحران هویت، خشک سالی سرزمین معنویت، حوادث و بلایای طبیعی، و …، همگی عواملی هستند که به راه جویی انسان و پی جویی درمان، تکاپوی دیگری می بخشند. نسل های نو، پرسشگری و اندیشه ورزی را گزیده اند و بازنگری میراث فکری پیشینیان را پیشه کرده اند. نگاه ها به دنبال راهی است که جسم و جان و اندیشه را با هم سیراب کند و چه دشوار است این جست وجو؛ اما شیرین.
سلطه اختاپوسی رسانه ها باعث شده تا عرضه و تقاضای اندیشه ها و گرایش ها، در لابه لای روش های سنگین تبلیغاتی، از مسیر مقایسه و گزینش آزاد، منحرف شده، در بیشتر موارد، به القا و دریافت تبدیل شوند؛ تصمیم گیران بین المللی و غول های جهانی سرمایه و قدرت، با پنجه های ادبیات، سینما، رسانه و …، مغزها را به کیسه منفعت خود تبدیل می کنند و می کوشند با شراب های رنگانگ فرهنگی و ضد فرهنگی، خماری نسل ها و بستر کشتار و غارت مادی و معنوی ملت ها را هموار کنند.
با این حال، همواره کسانی بوده اند که از این پنجه های قدرت رهایی یافته، با آزادی، به نقد اندیشه ها پرداخته اند.
در میان تکثر اندیشه ها و تضارب سنگین باورها و رقابت الگوهای درمانی، دین، درخشش و جاذبه خود را دارد. ژرفای نیاز فطری انسان به تکیه گاهی بی نهایت، نیاز به عشق ورزی به موجودی با زیبایی و کمال بی حد، نیاز به عقلانیت ناب، شور و خروش عدالت ورزی، تکاپوی آزادی خواهی، اخلاق گرایی و …، کشش انسان را به دین بیشتر می کند؛ زیرا یکی از عوامل دین گریزی در دنیای معاصر، برخورد نابهنجار برخی دینداران با چنین مفاهیمی و فراموشی بخش های سرنوشت ساز دین بوده است.
بررسی و نگاه ژرف تر به آنان که در پی طوفان در اندیشه و باورهایشان، راهی دیگر را گزیده اند، شیرین، هیجان انگیز و شاید ضروری باشد.
آنان که با مرزهای غلیظ رسانه ها، از اندیشه موروثی خود گذر کرده اند و توانسته اند دین و آیینی متفاوت با محیط زندگی خود گزینش کنند، برای ما قابل توجه هستند. وقتی این گزینش، مطابق با باور کنونی ما باشد، به این توجه، علاقه و احترام هم اضافه می شود.
مبالغه نکرده ایم اگر گرایش به اسلام و به شکل ویژه تشیع را به سیلی خروشان تشبیه کنیم که موج های آن، انسان های متفکر و تحصیل کرده سراسر جهان هستند.
این کشش، آن قدر قوی است که گاهی ره یافته مجبور شده، از خانواده و عزیزان و محیط زندگی خود جدا شود و گاهی از سوی آنها طرد شده است؛ هر چند بسیاری از آنان توانسته اند با فعالیت های فرهنگی خود تأثیرهای مثبتی داشته باشند.
گروهی از ره یافتگان اهل قلمند و داستان تولد خود را نگاشته اند. عده ای دیگر، عالمانه به میدان آمده اند و با پژوهشی ژرف، از این گزینش خود، در برابر طعنه ها و اشکال ها دفاع کرده اند.
می خواهیم به سراغ این ره یافتگان برویم؛ کسانی که تولد دوباره را تجربه کرده اند؛ فرهنگ ها و باورهای متفاوتی را آزموده و سنجیده اند.
آشنایی با این گروه، باعث می شود خودمان را بهتر بشناسیم؛ دیگران را دقیق تر بنگریم و از نوع نگاه دیگران به خود، آگاه تر شویم.
نقطه نظرات، احساسات و پرسش هایتان را با ره یافتگان، برایمان بفرستید.
نام: علی الشیخ (خوشابا شمعون حنا الشیخ)
محل تولد: بغداد
سال تولد: ۱۹۶۴ میلادی
دین سابق: مسیحیت کاتولیک
تحصیلات: کارشناسی ارشد کلام جدید از مرکز جهانی علوم اسلامی
پرسمان: ابتدا درباره زندگی خودتان و چگونگی مسلمان شدنتان توضیح دهید.
در خانواده ای متدین به مسیحیت به دنیا آمدم. از همان دوران کودکی، آیین های عبادی مسیحیت را انجام می دادم. عصرهای یکشنبه، همراه خانواده ام به کلیسا می رفتم. پدرم، بردار کوچکمان را به دیر فرستاده بود تا کشیش بشود. برادرم سالی یک بار و مدت کوتاهی به خانه می آمد. پدرم گاهی مرا برای دیدن برادرم به آن جا می فرستاد. از برادرم درباره کیفیت و محتوای درس هایش می پرسیدم؛ او جواب هایی می داد که خیلی متوجه نمی شدم. آن روز به او و زندگی دور از هیاهو و گوشه نشینی او غبطه می خوردم. پدرم تصور بسیار بدی از مسلمانان داشت. وقتی سخن از اسلام و مسلمانان به میان می آمد، از دین اسلام بدگویی می کرد و داستان هایی برایمان تعریف می کرد که در این داستان ها به شخصیت پیامبر صلی الله علیه وآله اهانت می شد. می گفت مسلمانان به مسیح – که پسر خداست – و مادرش بی احترامی می کنند. آنها را تکذیب و مسخره می کنند. یادم می آید که وقتی قرآن از تلویزیون پخش می شد، پدرم می گفت: تلویزیون را خاموش کنید تا صدای قرآن را نشنویم.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به ایران سفر کردم. با عراقی های مسلمان و مقیم ایران دیدارهای زیادی داشتم. با آنها درباره مسیحیت و اسلام بحث های مفصلی می کردیم. معمولاً هم، بحث ها آرام تمام نمی شد. اشکال های اساسی به مسیحیت وارد می کردند که من نمی توانستم جواب بدهم؛ ولی فکر می کردم که عالمان مسیحی و پدران کلیسا، جواب همه این سوال ها را می دانند.
مطالعات اسلامی خودم را ادامه دادم. در بین کتاب های اسلامی، به خواندن قرآن اشتیاق بیشتری داشتم. مخصوصاً وقتی فهمیدم که قرآن، در آیه های زیادی قصه حضرت عیسی و مریم علیهماالسلام را مطرح کرده. از خواندن آیات مربوط به حضرت عیسی خیلی شگفت زده شدم. باورم نمی شد که قرآن، با این ویژگی های بزرگ، حضرت عیسی را توصیف کند. آیه های دیگری از قرآن را درباره تثلیث، فرزند خدا بودن حضرت عیسی، فداء و … خواندم و می دیدم که قرآن با دلایل قوی، این عقاید را رد می کند.
هر لحظه شوق و علاقه درونی ام نسبت به اندیشه ها و عقاید مطرح در اسلام، بیشتر می شد؛ ولی این احساس را بروز نمی دادم. در ملاقات هایم با مسلمانان، تلاش می کردم تا حد ممکن، پرسش ها و شبهاتی را که داشتم، بپرسم.
روزها می گذشت؛ هر قدر بیشتر مطالعه می کردم، میل درونی ام به اسلام بیشتر می شد. اضطرابی درونی، آزارم می داد و درونم جنگی به پا شده بود ولی نمی دانستم چاره چیست؟ روزی به سخنرانی یکی از عالمان مسلمان که درباره هدایت انسان و موانع هدایت صحبت می کرد، گوش می دادم. او آیه ای از قرآن را خواند که تکانم داد و در عمق جانم تأثیر گذاشت. گویی آیه، حالت درونی مرا توصیف می کرد.
او این آیه را تلاوت کرد: «فبشّر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه؛ به بندگان من بشارت بده؛ کسانی که سخن را خوب می شنوند و از بهترین آن، پیروی می کنند.۱
طوفان درونم شدیدتر می شد و حس می کردم عقلم آرام آرام در برابر دلایل اسلام تسلیم می شود. احساسم این بود که اعتقادات اسلامی به فطرتم، نزدیک تر از باورهای آبا و اجدادم است. قلبم هم تغییر می کرد؛ بعد از معاشرت فراوان با مسلمانان ملتزم، احترام و محبت آنان نسبت به حضرت عیسی علیه السلام و مادر پاکش، حضرت مریم، برایم روشن شده بود. جنگی حقیقی میان جنود رحمن و لشکریان شیطان، در درونم شعله ور شده بود. لشکریان رحمن مرا به تسلیم در برابر ندای فطرت و عقل و پیروی از حقیقت دعوت می کردند و لشکریان شیطان وسوسه ام می کردند که چگونه می توانی دین پدران و اجدادت را ترک کنی؟ آیا همه آنها اهل باطل بوده اند و از حقایقی که تو کشف کرده ای، غفلت داشته اند؟ مگر می توانی خانواده ات را قانع کنی؟ تو که دشمنی و کینه آنها را نسبت به اسلام می شناسی؛ اگر دین آنها را ترک کنی، ممکن است تو را قبول نکنند و … .
کار به جایی رسید که سه روز از خواب و خوراک افتاده بودم و قدرت تصمیم گیری نداشتم؛ مخصوصاً این که در سن جوانی بودم و در چنین شرایطی، تصمیمی به این مهمی، تقریباً محال است. در یکی از شب ها، در درگاه خدا تضرع و ناله کردم و با چشمی اشکبار و قلبی صادق، از خدا کمک خواستم تا مرا از این معرکه نجات دهد. صبح آن روز، نیروی عجیبی در درونم احساس کردم که قبلا در خودم سراغ نداشتم. احساس می کردم که سینه ام باز شده؛ تمامی مانع ها و وسواس ها را کنار گذاشتم و با کمال آرامش و اطمینان، سخت ترین تصمیم زندگی ام را گرفتم؛ اسلام را انتخاب کردم و زندگی جدیدی را بعد از این تولد با سعادت، شروع کردم.
پرسمان: در کنار حرکت خیزنده ای که در جهان به سمت اسلام و تشیع شروع شده، با جریان سازماندهی شده و پرهزینه مسیحیت در جهان و از
جمله کشورهای اسلامی روبه رو هستیم. درباره تبلیغات تبشیری مسیحیت و تأثیرات آن بر جهان اسلام، توضیحاتی بفرمایید.
همان طور که فرمودید، این تنها اسلام و مسیحیت نیست که تلاش دارد مردم را به پذیرش اعتقادهای خود جذب کند؛ دین های دیگر، حتی دین های شرقی، مثل بودایی و هندو هم در این زمینه فعال هستند. جریان تبلیغ که تلاش دارد حقانیت این ادیان را اثبات کند، در همه این ادیان فعال است؛ البته به جز دین یهود. زیرا پیروان این دین نگاه بسته ای دارند و خود را امت برگزیده خدا به حساب می آورند. از نظر آنها، انتقال از اسلام یا مسیحیت به دین یهود ممنوع است؛ ولی بقیه ادیان، از کسانی که وارد دینشان می شوند، استقبال می کنند.
در مورد دین مسیحیت، امروز تلاش فراوانی از طرف جریان های تبشیری و کلیسا انجام می شود تا بیشترین تعداد ممکن را به دین مسیحیت جذب کنند. ریشه این حرکت هم اعتقاد آنها به حقانیت دین مسیحیت است و به همین جهت، معتقدند که به عنوان یک واجب دینی، باید مردم را به این حقیقت هدایت کنند و تلاش های زیادی را در این جهت انجام می دهند.
پرسمان: این جریان تبشیری از طرف مسیحیت کاتولیک انجام می شود یا اینکه مذاهب دیگر مسیحیت هم در این زمینه کار می کنند؟
نه، تبلیغات مسیحیت کاتولیک و ارتودوکس، خیلی محدود است. در دوران معاصر، مخصوصاً قرن نوزده و بیست، تقریباً این جریان را پروتستان ها بر عهده گرفته اند. پروتستان ها نگاه بازتری دارند و از نظر مادی هم مرکز اصلی این گرایش، در آمریکاست. آنها به شکل طبیعی، دارایی های زیادتری دارند و به همین جهت، می توانیم بگوییم که ۹۰% تبلیغات مسیحیت در جهان امروز را پروتستان ها انجام می دهند.
پرسمان: البته اقلیت های مسیحی در جهان اسلام، مثل اقباط مصر هم در این زمینه فعالیت های زیادی دارند.
بله، ۹۰% که گفتم، آماری کلّی از فعالیت جهانی مسیحیت بود. کاتولیک ها، ارتودوکس ها، اقباط و دیگران هم در تبلیغات مسیحیت سهم دارند. امروز شما وارد هر سایت مسیحی بشوید، شبهه های زیادی درباره اسلام مطرح و به دین مسیحیت دعوت می کنند؛ مخصوصاً در مصر و با تبلیغات سنگین رسانه ای تلاش می کنند تا آخرین حد ممکن، این مسئله را بزرگ نشان بدهند.
پرسمان: می توانیم این حرکت تبلیغی را بازتاب گسترش بالای اسلام در غرب و عکس العمل در مقابل مسیحیت بدانیم؟
بله، خداوند انسان را آزاد آفریده، هر انسانی هم در درون خود اندیشه ها و اعتقاداتی متفاوت با انسان های دیگر دارد. علّت های مختلفی برای تغییر دین وجود دارد و معمولاً علّت های مادی مطرح است؛ گاهی هم یک بحران اعتقادی و فکری، تجربه ای شخصی و یا … . در شمال عراق، حدود صد نفر از مسلمانان، مسیحی شدند؛ ولی بیش از ۹۰% از افرادی که با آنها ملاقات کردم، انگیزه ای مادی داشتند. یکی از مهم ترین علت های این تغییر اعتقادی، همین مسئله بود؛ بله، شاید دو یا سه نفر بودند که به دلیل مسائل فکری و شبهات مسیحیت بر ضد اسلام و به دلیل نشناختن اسلام، مسیحی شدند. وقتی با آنها بحث می کردم، در بسیاری از موارد می گفتند: تا به حال این مسائل را از اسلام نخوانده و نشنیده بودیم. به همین دلیل، معتقدم که اگر اسلام به شکل صحیح معرفی شود، امکان ندارد مسلمانی با داشتن عقاید روشن اسلامی، به مسیحیت گرایش پیدا کند.
از طرف دیگر مسئله گرایش به اسلام هم مطرح است. بر اساس آمارهای رسمی، بعد از ۱۱ سپتامبر، ده ها هزار نفر از اهالی آمریکایی، مسلمان شده اند. این تازه مسلمان ها، سابقاً با اسلام آشنایی نداشتند. از طرف دیگر، قلم هایی که با اسلام دشمنی می کنند، در آمریکا فراوان است؛ ولی با این حال، تحقیق و مطالعه درباره اسلام، رشد زیادی داشته است. من فکر می کنم که امروز هیچ دینی به اندازه اسلام، در حال گسترش نیست و هیچ دینی به اندازه اسلام پذیرش نداشته است؛ البته دین بودایی در آمریکا رشد زیادی کرده، ولی اسلام شیرینی خاص خود را دارد.
پرسمان: درست است که اسلام رشد زیادی داشته، ولی بسیاری از تحلیل گران معتقدند که این مسلمان ها نبودند که اسلام را در جهان گسترش
دادند؛ امکانات و توانایی هایی تبلیغی مسلمانان، محدودیت های زیادی دارد. این طعم شیرین و حقیقت ذاتی اسلام است که باعث شده، اسلام جای خود را در میان قلب ها باز کند.
این مسئله، حقیقتی غیر قابل انکار است. سه سال پیش در یکی از سخنرانی ها که من هم حضور داشتم، آیه الله مصباح یزدی گفت: در آرژانتین یا یکی از کشورهای دیگر آمریکای جنوبی، در جمع کشیش های مسیحی حضور داشتم؛ فرصت سخنرانی من یک ساعت بود که البته با محاسبه ترجمه، نیم ساعت می شد. من درباره معنویت در اسلام صحبت کردم و در صحبتم، قسمتی از دعای عرفه امام حسین علیه السلام را خواندم. او قسم می خورد که بیشتر کشیش ها با شنیدن دعای عرفه، گریه کردند و بعد از سخنرانی، از من خواستند تا دعا را کامل بخوانم و بعد به من گفتند: شما اگر نهج البلاغه و دعاهایی این گونه را ترجمه کنید، مطمئن باشید که نیمی از جمعیت دنیا، با همین دعاها مسلمان می شوند. یقیناً مسلمان ها و تبلیغات دینی اسلامی، ضعف هایی دارند و از امکانات تبلیغی مساوی با مسیحیت یا حتی با دین های دیگر، محرومند. به نظر من، یکی از مهم ترین مسائل مطرح، چگونگی رساندن پیام اسلام به سایر انسان هاست. در بسیاری از موارد، مسلمانان با رفتار و اعمالشان، مانع رشد و گسترش اسلام می شوند.
پرسمان: اگر امکان دارد، از شخصیت های بزرگ مسیحی که اسلام را قبول کرده اند، چند نفری را نام ببرید.
کشیش های مسیحی زیادی هستند که مسلمان شده اند؛ مثلاً صادق فخرالاسلام، کتابی به نام انیس الاعلام فی نصره الاسلام در شش جلد دارد که به زبان فارسی هم نوشته شده است. او قبلاً کشیش بود و الحمدلله، اسلام را قبول کرد و این کتاب را درباره مسیحیت و چگونگی مسلمان شدنش نوشته است و خاطرات زیبایی هم درباره اسلام آوردنش نقل کرده است.
عبدالاحد داوود هم کشیش بود که مسلمان شد و کتابی به نام خدا، یکتا بودن یا تثلیث؟ نوشته است. یکی دیگر از این افراد، بربارا براون است. او نویسنده ای آمریکایی است و کتاب نگاهی از نزدیک به مسیحیت را نوشته است. همچنین موریس بوکای که کتابی به نام بررسی کتاب های مقدس در پرتو دانش های نوین نوشته است. یکی دیگر از این افراد، پرفسور لگن هاوزن، استاد فلسفه است.
پرسمان: گرایش دیگری در بین اندیشمندان مسیحی وجود دارد. آنان نویسندگانی هستند که با این که مسلمان نشده اند، ولی با نگاه منصفانه ای
به اسلام نگاه کرده اند؛ درباره این دسته هم توضیحی بدهید.
اندیشمندانی مثل جرج جرداق، نویسنده کتاب امام علی علیه السلام، صوت عدالت انسانی و یا پولس سلامه، شاعر مسیحی که درباره غدیر خم شعر بلندی سروده یا آنتوان بارا که کتابی به نام حسین علیه السلام در اندیشه مسیحیت نوشته است و حتی معتقد است که در کتاب مقدس، به امام حسین علیه السلام اشاره شده است، از این گروهند. در بین خاورشناسان نیز کسانی هستند که با وجود اعتقاد به مسیحیت، اسلام و حضرت محمد صلی الله علیه وآله را با ویژگی های بسیار بلندی توصیف کرده اند؛ حتی بعضی از این اندیشمندان، به نبوت پیامبر اسلام اعتراف کرده اند و گفته اند که اگر حضرت محمد صلی الله علیه وآله از جانب خدا مبعوث نشده بود، نمی توانست شریعت و قرآنی با این اوصاف را به بشریت هدیه کند. بعضی از مستشرقان گفته اند: بزرگ ترین شخصیت انسانی، حضرت محمد صلی الله علیه وآله است؛ چون توانسته است انقلابی به این وسعت را در اوج جهل و تاریکی شبه جزیره عربستان، به وجود بیاورد. او دینی آورد و بنیان گذار انقلابی جهانی شد که به چین، اندلس و اروپا رسید. بنابراین، چنین مصلحی، باید انسانی آسمانی و الهی باشد.
پرسمان: برای آشنایی دانشجویان و خوانندگان نشریه، ریشه های اساسی و ارکان اندیشه مسیحیت را به شکل خلاصه تشریح کنید.
در اسلام، بعد از مسئله وجود خداوند، مهم ترین مفهوم، توحید است. مهم ترین رکن اندیشه مسیحیت هم این است که حضرت عیسی علیه السلام پسر خداست؛ بلکه معتقدند که مسیح، همان خداوند است که در قالب جسم بشری به زمین آمده است. به اعتقاد مسیحیت، حضرت عیسی، دارای طبیعت الهی است.
پرسمان: نظر شما درباره همزیستی مسالمت آمیز اسلام و مسیحیت و تقریب میان ادیان چیست؟
در مورد این مسئله، مصداق های فراوانی وجود دارد. در عراق، کنار خانه ما حسینیه ای وجود دارد. یکی از کشیشان مسیحی، در روز اربعین امام حسین علیه السلام گوسفندی را نذر کرده بود و بسیاری از مسیحیان از غذایی که برای امام حسین علیه السلام طبخ شده، برای تبرک استفاده می کردند. پیوندهایی قوی میان مسلمانان و مسیحیان وجود دارد. در موصل، کلیسایی به نام فاطمه عذراء وجود دارد.
دو سال پیش، روز اربعین امام حسین علیه السلام با یکی از عیدهای مسیحیان، همزمان شده بود. کشیش یکی از منطقه ها به مسلمانان گفته بود: ما به احترام امام حسین علیه السلام امسال عید نمی گیریم؛ چون عزاداری شما برای امام حسین علیه السلام از عید ما مهم تر است و گفتند: ما از مراسم شما مواظبت می کنیم تا کسی به عزاداری شما آسیبی نرساند. من هم با چشمانم خودم دیدم که آنان با مسلسل ایستاده بودند و از مراسم پاسداری می کردند.
در سال بعد، شیخ حسینیه از کشیش خواست که عید خود را برگزار کنند و او گفت: ما برای عزاداری به کربلا می رویم و بعد هم عده ای از شیعیان را مأمور کرد تا از مراسم عید مسیحیان مواظبت کنند.
پرسمان: نظر شما درباره گفت وگو با ادیان دیگر چیست؟
گفت وگو با مسیحیان، کاملاً ممکن است؛ برخلاف یهودیان؛ چون یهودیان، تفکر و اعتقادات بسته ای دارند و خود را امت برگزیده خدا می دانند و گرفتار نوعی تکبر هستند. امروز گفت وگوهای فراوانی به شکل منظم در ایران و واتیکان میان اسلام و مسیحیت برگزار می شود که باعث شده تا دیدگاه ها درباره عقاید مسلمانان و مسیحیان به هم نزدیک تر شود. قرآن می گوید: «یا أیها الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم ألا نعبد إلا الله و لانشرک به شیئا؛ بگو ای اهل کتاب! بیایید بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان است، بایستیم که جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم».۲
ما باید همواره برای تقریب تلاش کنیم. اسلام و مسیحیت، هر دو به خدا و روز قیامت اعتقاد دارند و پایبندی به اخلاق را لازم می دانند. این مسائل مشترک، باعث می شود که با احترام به یکدیگر و در کنار هم زندگی کنیم و به دیدگاه های هم احترام بگذاریم. به نظر من، گفت وگو با مسیحیان ممکن است و امروز، بسیاری از کشیش ها اسلام را پذیرفته اند یا نگاه مثبتی به اسلام پیدا کرده اند. این گفت وگوها، برای ایجاد ارتباط با ادیان دیگر، بسیار مهم است. ما هم مثل مسیحیان، به حضرت عیسی ایمان داریم؛ البته با این تفاوت که ما معتقدیم حضرت عیسی، پیامبر و رسول الهی بود و آنها می گویند که او فرزند خدا و یا خداست. به همین جهت، باید بر مشترکات میان ادیان تاکید کنیم و درباره مسائل اختلافی هم با احترام گفت وگو و اعتقاد خودمان را اثبات کنیم.
پدید آورنده : حمیدرضا غریب رضا ،
دیدگاه بگذارید