از سال ۱۳۷۹ که در حوزه ی علمیه معصومیه ی قم مشغول تحصیل بودم، با حسین یکتا بسیجی خاکی و با صفا آشنا شدم، سفرهای راهیان نور و عملکرد درخشان حاج حسین و تیم مخلصش در زنده نگه داشتن یاد شهداء هیچ وقت فراموشمان نمی شود، سالهائی که می رفت یاد و خاطره شهداء از بین ما رخت بربندد، امثال ایشان که همگی گمنام هستند، وارد خط مقدم شدند و دلهای زیادی را با شهداء گره زدند.
یاد رزم شبهای جذاب پادگان میش داغ بخیر.
یاد سخنان جذاب و خاطرات شیرین حسین یکتا در مناطق عملیاتی و شبهای خاطره شهداء بخیر.
یاد سفرهای دانشجوئی مشهد با کاروان های دانشوئی مخصوصا دانشگاه علم و صنعت بخیر، دانشجوهائی که پروانه وار دور یکتا جمع می شدند و حلقه های شیرین و بی همتا رقم می خورد.
در این سال های اخیر که در سنگر قرارگاه فرهنگی خاتم الاوصیاء مشغول به خدمت هستند، بخاطر مشله ی فراوان ایشان توفیق زیارتشان را نداشتم.
بین الطلوعین روز ۱۷ صفر امسال در حالی که بارون خوبی در حال باریدن بود و همه ی جاده و خاک قدم های زوار به گل تبدیل شده بود؛ به اتفاق امیر محمد پور حسن یکی از عکاس های با اخلاص موکب اربعین، برای گرفتن گزارش از موکب امام رضاء (ع) (موکب شباب روح اله خمینی) وارد حسینیه موکب شدیم.
بعضی از زوار خواب بودند، بعضی بیدار شده بودند و آماده ی ادامه دادن پیاده روی و بعضی هم مشغول صرف صبحانه بودند.
امیر محمد چند تا عکس که انداخت آماده ی رفتن که شدیم، گفت:
داداش حاجی رو دیدی!؟
گفتم: کی؟
حسین یکتا!!!
سریع خودم رو رسوندم به حاجی
دیدن رفقا و دوستان حزب اللهی همیشه صفا داره اما تو مسیر پیاده روی اربعین یه صفای دیگه ای داره.
مثل همیشه با روی گشاده و با محبت، صمیمی، آغوششو باز کرد و جویای احوال شد.
چند دقیقه ای درباره پیاده روی اربعین و حواشی این حماسه ی عظیم صحبت کردیم، وقت کم بود و ما هم باید می رفتیم.
گفتم:حاج حسین، تعداد عکس کمی تو محیط مجازی از شما در مسیر پیاده روی هست، بیزحمت بیائید وسط جاده یه عکس یادگاری ازتون بندازیم تا بزاریم توی موکب اربعین حسینی…
با روی باز پذیرفت و شد این عکس:
عکس بعدی رو هم دادشم عبدالحسین از شیخ محمد گلپیچی از طلاب باصفای تهران کنار حاج حسین یکتا انداخت
روح الله کرمی راد
منبع: موکب اربعین حسینی
دیدگاه بگذارید