گویا زمین و زمان به خروش آمده و کربلا که دیگر در زمین نمیگنجد؛ دریچهای رو به بهشت است که شیعیان از آن تنعم میکنند، ملکوتیان نیز بر آستانش سر تعظیم فرود آورده و مقربان درگاه کبریاییاش از عرش بر زمین دسته دسته فرود میآیند.
۴۰ روز از مصیبت حسین(ع) می گذرد اما داغ ما ۴۰ روز و ۴۰ ساله نیست؛ ۱۴ قرن است که زمین داغدار غم عظیم و جانسوز حسین(ع) است؛ چهارده قرن است که شیعیان حتی اگر به جور ظالمانهی صدامیان نمیتوانستند با پای جان به دیدار معشوق بروند، با پای دل عزم حرم حسین میکنند؛ اما امروز میلیونها زائر شیفته و عاشق اباعبدالله الحسین(ع) رهسپار کربلایند، آنان به یاد امام زمانشان شعار “یالثارات الحسین” سر میدهند و با اشکی مملو از محبت اهل بیت(ع) راهی حرم سیدالشهدا هستند.
گویا زمین و زمان به خروش آمده و کربلا که دیگر در زمین نمیگنجد؛ دریچهای رو به بهشت است که شیعیان از آن تنعم میکنند، ملکوتیان نیز بر آستانش سر تعظیم فرود آورده و مقربان درگاه کبریاییاش از عرش بر زمین دسته دسته فرود میآیند.
کربلا بغض گرفتهی زمین است و اربعین که میآید گویا با نوای “لبیک یا حسین” در سرتاسر جهان این بغض باز شده و عالم و عالمیان بیش از پیش حیران و بیقرار این تکه از بهشت میشوند.
براستی حسین جنس غمش فرق میکند، چرا که کربلایش دیگر کویر نیست، بهار روحانی شهود است که با عرش همنشین گشته و زائران حریم حسین را با نسیم شفاعت بدرقه میکنند.
آری، امروز اربعین است؛ ۴۰ روز است که زینب داغدار مصیبت برادر است، ۴۰ روز است که فراق و دوری از حسین مویش را سپید و کمرش را خمیده کرده است، ۴۰ روز است که دیگر نه عباس است، نه علیاکبر، نه قاسم؛ ۴۰ روز است که رباب بیتاب طفل شیرخوارش است.
۴۰ روز که سهل، ۱۴ قرن است که داغ حسین بن علی(ع) همچنان در رگهای بشریت تازه و تازهتر میشود، گویی همین امروز است که زمین داغدار این مصیبت بزرگ شده؛ آسمان و زمین بیتاب فراق سیدالشهدایند و شیعیان دور تا دور حرم و بارگاه کبریاییاش استخاره عشق میگیرند و دل را در آستان ملکوتیاش با زمزم عشق شستشو میدهند.
اکنون کاروان به کربلا رسیده و پرستوهای مصیبتکشیده چونان برگ خزان خود را از جهاز اشتران به زمین میاندازند، تا داغ این ۴۰ روز را برای عزیزانشان زمزمه کنند و قصهی زجر و هجر و صبرشان را از اسارتهای به جان خریده با امام و رهبر و ولیشان باز گویند.
چهل فصل است که شقایقهای زخمی از آفتاب مهربانی حسین دور که نه چرا که بر سر نی با چشمانش سخن عشق گفتهاند؛ حال آمدهاند تا غرق آرامش حریم حسین در کربلا ماوا بگیرند و رنج چهل منزل را آرام آرام بگویند؛ رنج از دست دادن رقیه، رنج کینهورزی دژخیمان، رنج زخمزبانها و دشنامیها، رنج تازیانه بر لب و دندانها!
اربعین است و زینب داغدار، شانههایش زیر بار امانت خم شده و قامت محزونش یادآور ماجرای دلدادگیاش به برادر است. اربعین است و خواهر با لهجهدرد از خاطرات خرابه شام و چوب خیزران و خفت یزیدیان میگوید.
اربعین است و دلها محزون، قلبها بیقرار و چشمان از حجم مصیبت بیتابانه میبارد، براستی اربعین که میشود گویا “اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیهالسّلام حَرارَهً فى قُلُوبِ الْمُؤمنینَ لاتَبْرَدُ اَبَدا” بیشتر تجلی مییابد؛ چرا که حرارت و گرمای عشق حسین در دلهای مومنان چنان موج میزند که حقیقتا تا قیامت سرد و خاموش نخواهد شد.
زینب صناعی
دیدگاه بگذارید