«کشوانیه» دم حرم خیلی شلوغ بود، از لای جمعیت شماره کفشم را دراز کرده بودم سمت پیشخوان و حواسم به آقای کفشدار بود که یک چیزی خورد توی صورتم! چشمم را باز کردم: زن عرب دمپایی اش را گرفته بود دس... ادامه متن
«کشوانیه» دم حرم خیلی شلوغ بود، از لای جمعیت شماره کفشم را دراز کرده بودم سمت پیشخوان و حواسم به آقای کفشدار بود که یک چیزی خورد توی صورتم! چشمم را باز کردم: زن عرب دمپایی اش را گرفته بود دس... ادامه متن
Hosted by Webramz Hosting