شما با اون وهابی ها چه فرقی دارید؟ اونا می کشند بروند بهشت، شما هم می روید تو دل خطر کشته بشید برید بهشت! ادامه متن
راستش برای مایی که از دو ماه پیش حول و ولای این را داشتیم که مبادا در پیاده روی کم بیاوریم؟ و اصلا می توانیم این همه راه را پیاده برویم؟ ادامه متن
کم کم به ظهر نزدیک می شدیم. از قبل اعلام کرده بودند آقای پناهیان در یکی از موکب ها بعد از نماز ظهر سخنرانی دارند. در طی مسیر مشغول عکس گرفتن از هوا و زمین بودم که یک مرتبه متوجه جمعیت منسجمی... ادامه متن
انگار همه برای حسین بودند و حب حسین برای همه. ادامه متن
بسم رب الزهراء کوله اش را با ذکر یا زهرا برداشت، انداخت بروی شانه اش… از پله ها آرام پایین آمد، آماده سفر بود… هم کاروانی هایش درحال آماده شدن بودند، رو کرد به یکی از دوستانش و گ... ادامه متن
این آخری ها حالم عوض شده به شدت ساکت و گرفته ام و انگار غمی دلم را فشرده می کند، بر عکس نشاط ، شادی و وجد روز اول است. ادامه متن
در قسمت اول خاطرات اربعین که از دید یک عکاس به رشته تحریر در آمده است، ازدحام در هنگام خروج از ایران، کسب اجازه از امیرالمومنین در نجف و روبرو شدن با ملت های مختلف در شروع سفر و همچنین توصیف... ادامه متن
میگه فیلم هم نمی تونه نشون بده. فیلم می تونه سوز سرما را نشون بده ؟ می تونه خستگی را نشان بده؟ می تونه تاول کف پا را نشان بده؟ می تونه این عشق را نشان بده؟ فقط باید بیایی تا اینجا را درک کنی ادامه متن
غروب که شد اکثر بچه های کاروان در موکب ها مستقر شدند که استراحت کنند اما میثم اصرار داشت که برای استراحت خیلی زوده. من که اوضاع گلویم مناسب نبود و از همان ابتدا سفر را با سرفه های شدید شروع... ادامه متن
موکب امام رضا یکی از موکب هایی بود که نظرم را جلب کرد. ارادت شیعیان عراق به امام رضا(ع) خیلی بود تا حدی که تا می فهمیدند که ایرانی هستیم با شوق می پرسیدند مشهدی هستیم؟ ادامه متن
محصول فرهنگی دیگری که توسط کودکان توزیع می شد کارتی بود که یک طرفش جمله ای از حضرت آقا در مورد حضرت زینب سلام الله نوشته شده بود و در طرف دیگرش زیارت اربعین. ادامه متن
صبح زودتر از جمع راه افتادیم به میثم گفتیم زودتر راه بیافتیم اگه خسته شدیم استراحت می کنیم بقیه هم برسند. فکر می کردیم از همه جلوتریم که با دیدن یکی از رفقای زمان دانشگاه تازه فهمیدیم که نخی... ادامه متن