شفق نشسته در آغوشت ای سحر برخیز ستاره می رود از هوش یک نظر برخیز نسیم بر سر راهت گشوده بال امید تو ای ترانه ی باران بارور برخیز ادامه متن
قطرهای از سبوی حسین آبروی ما بود از آبرویت یا حسین سرمه چشمان ما از خاک کویت یا حسین در گلستان وفا در جست و جو سرگشته ایم ادامه متن
یک اربعین گذشته و زینب رسیده است بالای تربتی که خودش آرمیده است یا ایها الغریب سلام ای برادرم ای یوسفی که گرگ پیرهنت را دریده است ادامه متن
باز در جان جهان یکسره غوغاست حسین این چه شوریست که از یاد تو برپاست حسین این چه رازیست که صد شعله فرو مرد و هنوز روشن از داغ تو ظلمتکده ماست حسین ادامه متن
اربعین است و دل از سوگ شهیدان خون است هر كه را مینگرم غمزده و محزون است زینب از شام بلا آمده یا آنكه رباب كز غم اصغر بیشیر، دلش پرخون است ادامه متن
آنچه از من خواستی با کاروان آورده ام یک گلستان گل به رسم ارمغان آورده ام از در و دیوار عالم فتنه می بارید و من بی پناهان را بدین دارالامان آورده ام ادامه متن
چرا گلزار و گلشن گشته غمناک چرا گریان ز غم روح الامین است مگر از شام آید کاروانی که صوتش مُحرق قلب حزین است ادامه متن
از آن ساعت که خود را ناگزیر از تو جدا کردم تو بر نی بودی و دیدی چهها دیدم، چهها کردم ادامه متن