خاطرات زیارت ۲ بگمانم حدودهای تیر ۲۰۰ بودیم (روز اول پیاده روی) که به توصیه زهرا ،خدیجه( دوست فیزیوتراپ عزیزمون) تصمیم گرفت دمپایی بخره . به دنبال دمپایی، کناره های مسیر پیاده روی و دستفرو... ادامه متن
ده دقیقه ای راه نرفته بودیم که صدای اذان بلند شد و ما راه کج کردیم به سمت موکبهای کنار مسیر. من موندم پیش وسایلو و بچه رفتن که وضو بسازن و برگردن و بعد پست حفاظت جابجا بشه. ادامه متن